خاطرات زایمان
پس از زدن سرم و سوند و پوشیدن لباس مخصوص آماده رفتن به اتاق عمل شدم، توی راهرو مامانم، همسرم و خواهرم بودن وقتی چشمم بهشون خورد اشکم دراومد و گریه کردم همه چیز یهو اتفاق افتاده بود و من کاری نمیتونستم بکنم همه چیز رو به خدا سپردم، وقتی وارد اتاق عمل شدم اول برای جوجوم دعا کردم و برای کسایی که التماس دعا داشتن، با کلی دلداری دکتر خودم و دکتر بیهوشی و دوستای خوبی که تو اون بیمارستان داشتم آماده جراحی شدم.
وقتی به هوش اومدم سردرد عجیبی داشتم توام با درد از پرستار سراغ نی نی رو گرفتم گفتن حالش خوبه و سالمه، خوشحال شدمو دردمو فراموش کردم.
آقای همسری اتاق وی ای پی گرفته بود و در اتاق منتظر اومدن من بود همزمان با رفتن من به اتاق پسملی رو آوردن خدای من خیلی کوچولو و ناز بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی