خاطرات امیرعلی عشق مامان و بابا(روز اول)
بعد از ترخیص شدن از بیمارستان راهی خونه مامان جون امیرعلی یعنی مامان خودم شدیم، خاله سحر و خاله سارا ترتیب همه کارها رو داده بودن دود اسپند همه کوچه رو برداشته بود و قصاب باشی چاقو به دست منتظر بود تا قربونیه امیرعلی رو ببره.
قربون قدمت برم امیرعلی جان خوش اومدی مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی