امیرعلی مهر آراامیرعلی مهر آرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات امیرعلی

سه ماه سوم بارداری

1392/10/18 18:09
نویسنده : مامان مهربان
186 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه درد پا وکمرو سوزش سر دلم شروع شده بود و کارای روزمره رو به سختی انجام میدادم، تکونای جوجو حسابی دیگه پهلوهای مامانو داغون کرده بود و روزا برام دیگه به کندی میگذشت آخرین ویزیتمم انجام داده بودم و دکتر نامه بیمارستانمو طبق آخرین سونوگرافی که موقعیت نی نی بریچ ، قد 52 سانت و وزنش سه و سیصد و زمان زایمان رو دوی دی بهم داده بود و من دو هفته وقت داشتم تا آماده شم برای رفتن به بیمارستان امااااااااااااااااا تولد گل پسریه ما مثل اومدنش ما رو غافلگیر کرد.

آخر هفته خونه مامان جون امیرعلی دعوت داشتیم و قرار بود شام برامون فسنجون بپزه راستی امیرعلی اسمیه که برای جوجومون انتخاب کرده بودیم، ساعت شش رفتیم خونه مامانی، عمه نسرین ویار داشت و حالت تهوع اون نخورد و ما حسابی خوردیم چند ساعتی گذشت و طبق عادت هر روز که جوجو باید کلی تکون میخورد ، تکون نخورد شیرینی خوردم و دراز کشیدم اما فایده ایی نداشت، سریع خودمونو به بیمارستان رسوندیم وقتی وارد بلوک زایمان شدم از دلشوره حالم بد بود نوار قلب گل پسری رو گرفتن خدا رو شکر خوب بود اما همچنان تکون نخورد طی تماس با دکترم منو بستری کردن و من شوکه شده بودم !!! صبح روز بعد طی مشورتی که همسری با دکتر داشت صلاح دونسته بودن که زایمان انجام بشه آخه جای جوجو تو دل مامانش تنگ شده بود و میخواست زودی بیاد ، خیلی ناراحت بودم چون کلی برنامه داشتم برای اومدن کوچولوم، از طرفی هم خوشحال بودم که زودتر میبینمش...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)