امیرعلی مهر آراامیرعلی مهر آرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات امیرعلی

روزانه ها و اشیای مورد علاقه امیرعلی

گل پسریه مامان عاشق رنگهای زرد، نارنجی و قرمزه بطوری که وقتی تنم این رنگ لباس باشه خدا رو بنده نیس و شیر هم نمیخوره و کلا چشم میدوزه به لباسام و مجبور میشم لباسمو عوض کنم. کلی شیطونی میکنی نمیتونم ازت غافل شم چون سریع غلت میزنی و نمیتونم تنهات بذارم، موهات به شدت ریخته آب دهنتم همش به راهه، از خوردن اون شصت بیچاره ات دست برنمیداری و حسابی خوشرو و خوش اخلاقی و مرکز خریدها و سوپر مارکتها هر کی میاد سراغت حسابی تحویلشون میگیری الهی دورت بگیردم من !!!! برات بگم از حموم رفتنت چشمت که میخوره به حموم دست و پا میزنی آب بازی رو خیلی دوس داری و خدا رو شکر اصلا گریه و بیقراری نداریم کلا خیلییییییییییییی آقایی پسرم!!! فقط مشکلت با کلاهه انقد سرتو ...
24 ارديبهشت 1393

وقتی بابا کوچک بود!!!!!

پسر گلم همه میگن عین باباتی ، بهت میگن وقتی بابا امید کوچک بود هههههههههه!!!!!!!!!!!!! فدای تو بشم خیلی شبیه باباتی در سایزای کوچیک و بزرگ اینم عکس بابا امیده وقتی کوچولو بود!!!!!!!!!!!!         اینم عکس بچگی بابا امید با خدا بیامرز بابا بزرگت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   ...
24 ارديبهشت 1393

تبریک روز پدر

                                                       دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده . آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم روزت مبارک مرد زندگیم ، دوستت دارم                                              ...
23 ارديبهشت 1393

واکسن چهار ماهگی امیرعلی

قندعسلم سلام مامانت کلی شجاع شده چون یکبار واکسن زدنتو دیده، اما بازم اضطراب و دلشوره داشتم. عجب غولیه این واکسن تن همه مامانا رو میلرزونه. 24 فروردین ساعت نه صبح استامینوفن بهت دادم و آماده ات کردم با بابایی رفتیم مرکز بهداشت خیلی هم سرحال بودی و خبر نداشتی که میخوان اوفت کنن، بمیررررررم!!! اونجا چندتا خانم بودن که با دیدن تو شروع کردن به بازی کردن با تو، تو از خدا خواسته مامان دورت بگرده!!! در همین حین ما رو صدا زدن نوبت قد و وزنت بود فعلا همه چی آرومه و تو چقدر خوشحاااااااااااااااالی!!! قد 71 وزن 7.50 کیلو، پسر رشیدمو قربون. مسئول بهداشت ازم پرسید فقط شیر مادر میخوره گفتم: بله. وای حالا اتاق بعدی و واکسن تو رو به بابا سپردمو خو...
22 ارديبهشت 1393

ورود به پنج ماهگی

گل پسرم پنج ماهگیت مبارک. عزیزم قبل از واکسنت برای چک اپ رفتیم مطب دکتر خصوصیت بعد از معاینه دکتر گفت که میتونی کم کم غذای کمکیشو شروع کنی، کلی ذوق کردم آخه دوست دارم برای گل پسریم آشپزی کنم. تا برگشتم خونه رفتم سراغ سیسمونیت و ظروف پخت و پز و سرویس غذا خوریت رو برداشتم که برات آشپزی کنم عزیز دلم نوش جووووووووووونت.                                                                                            ...
22 ارديبهشت 1393